رمضان ماه مهمانی خدا
قرآن کتاب آسمانی
ذکر ایام هفته
شنبـه » یا رب العالمین
يـك شنبـه » يا ذالجلال و اکرام
دوشنبـه » یا قاضی الحاجات
سه شنبـه » یا ارحم الراحمین
چهارشنبه » یا حی یا قیوم
پنج شنبـه » لا اله الا الله ملک الحق المبین
جمعـه » صلوات بر محمد و ال محمد

اوقات شرعی

روزشمارغدیر

روزشمار غدیر

نهج البلاغه

خطبه : 21

User Rating
( 0 Votes ) 

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه سخنى جامع در موعظه و حكمت است

آخرين منزل ، روياروى شماست و مرگ پشت سرتان . و با آواز خود شما را به پيش ‍ مى راند. سبكبار شويد تا برسيد. زيرا آنان كه از پيش رفته اند چشم به راه شما واپس ‍ ماندگان اند.

من مى گويم : اين كلام بعد از كلام خدا و كلام رسول اللّه (ص ) با كلام هركس كه سنجيده شود افزون آيد و بر او پيشى گيرد. عبارت : ((سبكبار شويد تا برسيد)) عبارتى است با كلمات اندك و معانى بسيار. كلام ژرف و سرشار از حكمت . ما در كتاب ((الخصايص )) به عظمت قدر و شرف و جوهر آن توجه داده ايم .

 

و من خطبة له ع و هي كلمة جامعة للعظة و الحكمة

فَإ نَّ الْغَايَةَ اءَمَامَكُمْ، وَ إ نَّ وَرَاءَكُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإ نَّما يُنْتَظَرُ بِاءَوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ.

اءَقُولُ: إ نَّ هذَا الْكَلامَ لَوْ وُزِنَ بَعْدَ كَلامِ اللّهِ سُبْحانَهُ، وَ بَعْدَ كَلامِ رَسُولِ اللّه ص بِكُلٍ كَلامٍ لَمالَ بِهِ راجحا وَ بَرَّزَ عَلَيْهِ سابِقا. فَاءَمَا قَوْلُهُ ع تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فما سُمِعَ كَلامُ اءَقَلُّ مِنْهُ مَسْمُوعا وَ لا اءَكْثَرُ مَحْصُولا، وَ ما اءَبْعَدَ غَوْرَها مِنْ كَلِمَةٍ، وَاءَنْقَعَ نُطْفَتَها مِنْ حِكْمَةٍ، وَ قَدْ نَبَّهْنا فِي كِتابِ الْخَصائِصِ عَلى عِظَمِ قَدْرِها وَ شَرَفِ جَوْهَرِها.

خطبه : 20

User Rating
( 0 Votes ) 

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن از غفلت نهى كرده و به رجوع به خدا دعوت مى كند

هر آينه ، اگر مى ديديد آنچه را كه مردگانتان پس از مرگ ديده اند، بيتابى مى نموديد و وحشت بر شما چيره مى شد. (و آنچه را ناشنيده مى گرفتيد، مى شنيديد) و سر به فرمان خدا مى آورديد. ولى آنچه مردگانتان پس از مرگ ديده اند، اكنون از چشم شما پنهان است و بزودى پرده هاى بالا خواهد رفت . آن حقايق را به شما نيز نشان دادند، ولى ديدن نخواستيد و به گوش شما رسانيدند، ولى شنيدن نخواستيد. شما را راه نمودند، ولى ره يافتن نخواستيد. براستى مى گويم كه :

عبرتها و اندرزها بر شما آشكار بود و از آنچه مى بايد دورى جوييد شما را منع كردند و پس ‍ از ملائكه ، كه رسولان آسمان اند، جز انسان فرمان خداوند را ابلاغ ننمايد.


و من خطبة له ع و فيه ينفر من الغفلة و ينبه إ لى الفرار للّه

فَإ نَّكُمْ لَوْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ ماتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ، وَ سَمِعْتُمْ وَ اءَطَعْتُمْ، وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا، وَ قَرِيبٌ ما يُطْرَحُ الْحِجَابُ، وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إ نْ اءَبْصَرْتُمْ، وَ اءُسْمِعْتُمْ، إ نْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدِيتُمْ إ نِ اهْتَدَيْتُمْ، بِحَقِّ اءَقُولُ لَكُمْ:

لَقَدْ جَاهَرَتْكُمُ الْعِبَرُ، وَ زُجِرْتُمْ بِمَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ، وَ مَا يُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّمَاءِ إ لا الْبَشَرُ.

كلام : 19

User Rating
( 0 Votes ) 

سخنى از آن حضرت (ع ) اين سخن خطاب به اشعث بن قيس است . امام در كوفه بر منبر سخن مى گفت . در سخن او عبارتى بود كه اشعث بر آن اعتراض كرد و گفت يا اميرالمؤ منين اينكه گفتى به زيان توست نه به سود تو. امام تيز در او نگريست و گفت :

تو چه دانى ، كه چه چيز به سود من است و چه چيز به زيان من . لعنت خدا بر تو باد و لعنت لعنت كنندگان . اى كه خود و پدرت همواره دروغى چند به هم مى بافته ايد. اى منافق فرزند كافر. به خدا سوگند، كه يك بار در زمان كافريت به اسارت افتاده اى و يك بار در زمان مسلمانيت ، و در هر بار نه توانگريت تو را از بند اسارت رهانيد و نه جاه و منزلتت . مردى كه شمشيرهاى كين را بر قوم خود رهنمون شود و مرگ را بر سر آنان راند، سزاوار است ، كه خويشاوندانش دشمن دارند و بيگانگان از شر او ايمن ننشينند.

من مى گويم : ((عبارت مردى كه شمشير كين را بر قوم خود رهنمون شود)) اشارت است به ماجراى اشعث با خالد بن وليد در يمامه . اشعث قوم خود را بفريفت و بر آنها مكر كرد و خالد از آنان كشتار بسيار كرد. از آن پس ، قوم اشعث او را ((عرف النّار)) مى ناميدند و اين نام را به كسى دهند كه بر آنها غدر كرده باشد.

ادامه مطلب...

كلام : 18

User Rating
( 0 Votes ) 

 

سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش اختلاف علما در فتوا:

در حكمى از احكام ، به نزد يكى از ايشان مسئله اى مى آيد، به راءى خود حكمى مى دهد. سپس ، آن مسئله را عينا نزد ديگرى مى برند، به خلاف راءى پيشين راءيى مى دهد. سپس ‍ قاضيان آن مسئله را به نزد امامى كه آنها را به شغل قضا برگماشته مى برند و او آراء همه ايشان را صواب مى شمارد. خدايشان يكى است و پيامبرشان يكى است و كتابشان يكى . آيا خداى سبحان آنان را به اختلاف فرمان داده و اكنون از او فرمان مى برند يا آنان را از اختلاف نهى كرده و اكنون عصيان مى ورزند؟ آيا خداوند دينى ناقص فرستاده و از آنها براى كامل كردنش يارى خواسته يا در آوردن دين ، با خدا شريك بوده اند و اكنون بر آنهاست كه راءى دهند و بر خداست كه به راءيشان راضى شود؟ يا خداى سبحان ، دينى كامل فرستاده ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در ابلاغ آن قصور ورزيده ؟ و حال آنكه مى گويد:

((ما در اين كتاب چيزى را فرو نگذاشته ايم ،(9))). يا: ((در آن بيان هر چيزى است ))(10) و نيز بعضى از قرآن بعض ديگر را تصديق مى كند و در آن هيچ اختلافى نيست ، كه ، ((اگر نه از سوى خدا آمده بود در آن اختلاف بسيار مى يافتند)).(11) قرآن ظاهرش ‍ زيباست و باطنش ژرف است . عجايبش انتها نپذيرد و غرايبش پايان نگيرد. و تاريكى جز بدان از ميان نرود.

ادامه مطلب...

كلام : 17

User Rating
( 0 Votes ) 

سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف كسانى كه داورى ميان مردم را به عهده مى گيرند و شايان آن نيستند:

دشمنترين مردم در نزد خدا، دو كس باشند. يكى آنكه خداوند او را به حال خود رها كرده ، پس ، از راه راست منحرف گشته است ، به سخنان بدعت آميز دلبسته و مردم را به ضلالت فرا مى خواند. فريبى است براى كسى كه بدو فريفته شود. از راه هدايتى كه پيشينيانش به پيش پاى گشانده اند، رخ بر مى تابد و كسانى را كه در ايام حياتش يا پس از مرگش به او اقتدا مى كنند، گمراه مى سازد. بار خطاهاى ديگران بر دوش كشد و در گرو خطاى خود باشد. ديگرى ، كسى است كه كوله بار نادانى بر پشت گرفته و در ميان جماعت نادانان امت در تكاپوست . در ظلمت فتنه و فساد جولان دهد و، همانند كوران ، راه اصلاح و آشتى را نمى بيند. جمعى كه به ظاهر آدمى اند، او را دانشمند خوانند و حال آنكه در او دانشى نيست . آغاز كرده و گردآورده ، چيزى را كه اندكش از بسيارش بهتر است . خويشتن را از آبى گنده سيراب كرده و بسا چيزهاى بى فايدت كه در گنجينه خاطر خود نهان دارد. در ميان مردم به قضاوت نشست و بر عهده گرفت كه آنچه را كه ديگران در شناختش درمانده اند برايشان آشكار سازد. اگر با مشكل و مبهمى روياروى گردد، براى گشودن آن سخنانى بيهوده از راءى خويش ‍ مهيا كند، كه آن را كلامى قاطع پندارد و بر قامت آن جامه اى مى بافد، در سستى ، چونان تار عنكبوت . نداند راءيى كه داده صواب است يا خطا. اگر صواب باشد، بيمناك است كه مبادا خطا باشد. و اگر خطا باشد، اميد مى دارد كه آنچه گفته صواب باشد. نادانى است ، در عين نادانى ، دستخوش خبط و خطا، و با اين حال ، بر اشترى سوار است كه آن هم پيش پاى خود نبيند. هرگز در علمى حكم قطعى نراند.

روايات را بر باد مى دهد آنسان كه گياه خشك را بر باد دهند. به خدا سوگند، توانايى آن ندارد كه درباره آنچه بر او وارد مى شود حكمى صادر كند. شايسته مسندى كه بر آن نشسته است نباشد. و نمى پندارد كه ديگران را در چيزى كه خود بدان جاهل است دانشى باشد و نمى بيند كه آن سوى آنچه او بدان دست يافته ديگرى را راءى و نظرى بود. اگر مطلبى بر او پوشيده ماند كتمانش كند، زيرا به جهل خود آگاه است .

خونهاى به ناحق ريخته ، از جور او فرياد مى آورند. ميراثهاى بناحق تقسيم شده از ظلم او مى نالند. به خداوند شكوه مى كنم از مردمى كه در جهل زيستند و در ضلالت مردند. در نظر آنان هيچ متاعى كاسدتر از كتاب خدا نيست اگر آنچنانكه شايسته است تلاوت شود. و هيچ متاعى رواجتر و گرانبهاتر از آن نيست اگر تحريف شده باشد و از معنى واقعى خود گرديده باشد. هيچ چيز را زشت تر از كار نيك نمى دانند و هيچ چيز را نيكوتر از زشتكارى نمى شمارند.

ادامه مطلب...